نسترن حسنی
آهنگ جدید به نام آمده بودم
Nastaran Hasani - Amade Budam
۱۲ تیر ۱۳۹۶ 791,937 0
۶
دانلود دکلمه جدید نسترن حسنی بنام آمده بودم
متن ترانه نسترن حسنی آمده بودم
Download New Music Nastaran Hasani - Amade Budam
اشعار: حمیدرضا امیرافضلی - موزیک: امیر پویان
دانلود دکلمه جدید نسترن حسنی به نام آمده بودم
متن ترانه نسترن حسنی آمده بودم
برچسب ها
Amade Budam Nastaran Hasani آمده بودم آمده بودم از نسترن حسنی آمده بودم با صدای نسترن حسنی تهران موزیک دانلود دکلمه آمده بودم دانلود دکلمه آمده بودم از نسترن حسنی دانلود دکلمه نسترن حسنی کد پیشواز آمده بودم از نسترن حسنی متن دکلمه آمده بودم از نسترن حسنی نسترن حسنی
دیدگاه کاربران
در حال بررسی (0) | تایید شده (4)
پاسخ به نظر ، لغو پاسخ
حسین k2 گفته :
۱۹ تیر ۱۳۹۶
پاسخ
Ajab sedayi
Behem chasbid
inja chejuri mishe gol bezaram?
Behem chasbid
inja chejuri mishe gol bezaram?
پورتال شاعران معاصر ایران گفته :
۲۶ تیر ۱۳۹۶
پاسخ
"آمده بودم"
آتش گرفت
آمده بودم بنویسم
نه اینکه زندگی کنم
آتش گرفت خطوط نوشته های بی رنگم!
جهنم شد
آمده بودم زندگی کنم
نه اینکه عاشقت شوم
جهنم شد بهشت دوم زندگی ام!
مُرد!
آمده بودم که عشق بورزم
مُرد تمام هستیام، راستی ام
با دروغی به نام تو!
رسخ شد!
آمده بودم جاودان بمانم در جان
رسخ شد روحم در شاخۀ علف سرگین
در بازار!
دزدیدند!
آمده بودم لحظه ای به آبی آسمان نگاه کنم
دزدیدند افق نگاهم را
غروب ها
در بند کشیدند!
آمده بودم پرواز دهم واژه های در بند را
در بند کشیدند شعرهایم را
وسوسه هایت!
کور کردند!
آمده بودم به خونخواهیِ چشم های
که آقا محمدخان از مردم کریمان به یغما برد
کورم کردند
دو ماوراء بنفش چشم هایت
دروغ گفتند!
آمده بودم به وعدۀ فردای که
خواهد آمد
دروغ گفتند همۀ فرداها را
قسم هایت!
درو کردند!
آمده بودم شخم بزنم زمین بایر حقیقت را
درو کردند دست های اندیشه ام را
روزمرگی هایت!
هوای کردند!
آمده بودم بگویم من به آدم بودن حوا ایمان دارم
هوای کردند حوایم را
به هوای یک شب بودنش با ماه
گندم ها!
آدم شدم!
آمده بودم بگویم من از آدم بودن خود ..
آدم شدم آنگاه که مرا به صلیب کشیدند
من ها!
سوختند!
آمده بودم بسوزانم بتکدۀ دنیا را
دنیای مرا سوختند
تقصیرها!
آمده بودم!
آمده بودم که آمده باشم
آمده ام آیا ؟!
شاعر: حمیدرضا امیرافضلی
از مجموعه شعر: خفگی در کیهان
آتش گرفت
آمده بودم بنویسم
نه اینکه زندگی کنم
آتش گرفت خطوط نوشته های بی رنگم!
جهنم شد
آمده بودم زندگی کنم
نه اینکه عاشقت شوم
جهنم شد بهشت دوم زندگی ام!
مُرد!
آمده بودم که عشق بورزم
مُرد تمام هستیام، راستی ام
با دروغی به نام تو!
رسخ شد!
آمده بودم جاودان بمانم در جان
رسخ شد روحم در شاخۀ علف سرگین
در بازار!
دزدیدند!
آمده بودم لحظه ای به آبی آسمان نگاه کنم
دزدیدند افق نگاهم را
غروب ها
در بند کشیدند!
آمده بودم پرواز دهم واژه های در بند را
در بند کشیدند شعرهایم را
وسوسه هایت!
کور کردند!
آمده بودم به خونخواهیِ چشم های
که آقا محمدخان از مردم کریمان به یغما برد
کورم کردند
دو ماوراء بنفش چشم هایت
دروغ گفتند!
آمده بودم به وعدۀ فردای که
خواهد آمد
دروغ گفتند همۀ فرداها را
قسم هایت!
درو کردند!
آمده بودم شخم بزنم زمین بایر حقیقت را
درو کردند دست های اندیشه ام را
روزمرگی هایت!
هوای کردند!
آمده بودم بگویم من به آدم بودن حوا ایمان دارم
هوای کردند حوایم را
به هوای یک شب بودنش با ماه
گندم ها!
آدم شدم!
آمده بودم بگویم من از آدم بودن خود ..
آدم شدم آنگاه که مرا به صلیب کشیدند
من ها!
سوختند!
آمده بودم بسوزانم بتکدۀ دنیا را
دنیای مرا سوختند
تقصیرها!
آمده بودم!
آمده بودم که آمده باشم
آمده ام آیا ؟!
شاعر: حمیدرضا امیرافضلی
از مجموعه شعر: خفگی در کیهان
پورتال شاعران معاصر ایران گفته :
۲۶ تیر ۱۳۹۶
"آمده بودم"
آتش گرفت
آمده بودم بنویسم
نه اینکه زندگی کنم
آتش گرفت خطوط نوشته های بی رنگم!
جهنم شد
آمده بودم زندگی کنم
نه اینکه عاشقت شوم
جهنم شد بهشت دوم زندگی ام!
مُرد!
آمده بودم که عشق بورزم
مُرد تمام هستیام، راستی ام
با دروغی به نام تو!
رسخ شد!
آمده بودم جاودان بمانم در جان
رسخ شد روحم در شاخۀ علف سرگین
در بازار!
دزدیدند!
آمده بودم لحظه ای به آبی آسمان نگاه کنم
دزدیدند افق نگاهم را
غروب ها
در بند کشیدند!
آمده بودم پرواز دهم واژه های در بند را
در بند کشیدند شعرهایم را
وسوسه هایت!
کور کردند!
آمده بودم به خونخواهیِ چشم های
که آقا محمدخان از مردم کریمان به یغما برد
کورم کردند
دو ماوراء بنفش چشم هایت
دروغ گفتند!
آمده بودم به وعدۀ فردای که
خواهد آمد
دروغ گفتند همۀ فرداها را
قسم هایت!
درو کردند!
آمده بودم شخم بزنم زمین بایر حقیقت را
درو کردند دست های اندیشه ام را
روزمرگی هایت!
هوای کردند!
آمده بودم بگویم من به آدم بودن حوا ایمان دارم
هوای کردند حوایم را
به هوای یک شب بودنش با ماه
گندم ها!
آدم شدم!
آمده بودم بگویم من از آدم بودن خود ..
آدم شدم آنگاه که مرا به صلیب کشیدند
من ها!
سوختند!
آمده بودم بسوزانم بتکدۀ دنیا را
دنیای مرا سوختند
تقصیرها!
آمده بودم!
آمده بودم که آمده باشم
آمده ام آیا ؟!
شاعر: حمیدرضا امیرافضلی
از مجموعه شعر: خفگی در کیهان
آتش گرفت
آمده بودم بنویسم
نه اینکه زندگی کنم
آتش گرفت خطوط نوشته های بی رنگم!
جهنم شد
آمده بودم زندگی کنم
نه اینکه عاشقت شوم
جهنم شد بهشت دوم زندگی ام!
مُرد!
آمده بودم که عشق بورزم
مُرد تمام هستیام، راستی ام
با دروغی به نام تو!
رسخ شد!
آمده بودم جاودان بمانم در جان
رسخ شد روحم در شاخۀ علف سرگین
در بازار!
دزدیدند!
آمده بودم لحظه ای به آبی آسمان نگاه کنم
دزدیدند افق نگاهم را
غروب ها
در بند کشیدند!
آمده بودم پرواز دهم واژه های در بند را
در بند کشیدند شعرهایم را
وسوسه هایت!
کور کردند!
آمده بودم به خونخواهیِ چشم های
که آقا محمدخان از مردم کریمان به یغما برد
کورم کردند
دو ماوراء بنفش چشم هایت
دروغ گفتند!
آمده بودم به وعدۀ فردای که
خواهد آمد
دروغ گفتند همۀ فرداها را
قسم هایت!
درو کردند!
آمده بودم شخم بزنم زمین بایر حقیقت را
درو کردند دست های اندیشه ام را
روزمرگی هایت!
هوای کردند!
آمده بودم بگویم من به آدم بودن حوا ایمان دارم
هوای کردند حوایم را
به هوای یک شب بودنش با ماه
گندم ها!
آدم شدم!
آمده بودم بگویم من از آدم بودن خود ..
آدم شدم آنگاه که مرا به صلیب کشیدند
من ها!
سوختند!
آمده بودم بسوزانم بتکدۀ دنیا را
دنیای مرا سوختند
تقصیرها!
آمده بودم!
آمده بودم که آمده باشم
آمده ام آیا ؟!
شاعر: حمیدرضا امیرافضلی
از مجموعه شعر: خفگی در کیهان
پورتال شاعران معاصر ایران گفته :
۲۶ تیر ۱۳۹۶
"آمده بودم"
آتش گرفت
آمده بودم بنویسم
نه اینکه زندگی کنم
آتش گرفت خطوط نوشته های بی رنگم!
جهنم شد
آمده بودم زندگی کنم
نه اینکه عاشقت شوم
جهنم شد بهشت دوم زندگی ام!
مُرد!
آمده بودم که عشق بورزم
مُرد تمام هستیام، راستی ام
با دروغی به نام تو!
رسخ شد!
آمده بودم جاودان بمانم در جان
رسخ شد روحم در شاخۀ علف سرگین
در بازار!
دزدیدند!
آمده بودم لحظه ای به آبی آسمان نگاه کنم
دزدیدند افق نگاهم را
غروب ها
در بند کشیدند!
آمده بودم پرواز دهم واژه های در بند را
در بند کشیدند شعرهایم را
وسوسه هایت!
کور کردند!
آمده بودم به خونخواهیِ چشم های
که آقا محمدخان از مردم کریمان به یغما برد
کورم کردند
دو ماوراء بنفش چشم هایت
دروغ گفتند!
آمده بودم به وعدۀ فردای که
خواهد آمد
دروغ گفتند همۀ فرداها را
قسم هایت!
درو کردند!
آمده بودم شخم بزنم زمین بایر حقیقت را
درو کردند دست های اندیشه ام را
روزمرگی هایت!
هوای کردند!
آمده بودم بگویم من به آدم بودن حوا ایمان دارم
هوای کردند حوایم را
به هوای یک شب بودنش با ماه
گندم ها!
آدم شدم!
آمده بودم بگویم من از آدم بودن خود ..
آدم شدم آنگاه که مرا به صلیب کشیدند
من ها!
سوختند!
آمده بودم بسوزانم بتکدۀ دنیا را
دنیای مرا سوختند
تقصیرها!
آمده بودم!
آمده بودم که آمده باشم
آمده ام آیا ؟!
شاعر: حمیدرضا امیرافضلی
از مجموعه شعر: خفگی در کیهان
آتش گرفت
آمده بودم بنویسم
نه اینکه زندگی کنم
آتش گرفت خطوط نوشته های بی رنگم!
جهنم شد
آمده بودم زندگی کنم
نه اینکه عاشقت شوم
جهنم شد بهشت دوم زندگی ام!
مُرد!
آمده بودم که عشق بورزم
مُرد تمام هستیام، راستی ام
با دروغی به نام تو!
رسخ شد!
آمده بودم جاودان بمانم در جان
رسخ شد روحم در شاخۀ علف سرگین
در بازار!
دزدیدند!
آمده بودم لحظه ای به آبی آسمان نگاه کنم
دزدیدند افق نگاهم را
غروب ها
در بند کشیدند!
آمده بودم پرواز دهم واژه های در بند را
در بند کشیدند شعرهایم را
وسوسه هایت!
کور کردند!
آمده بودم به خونخواهیِ چشم های
که آقا محمدخان از مردم کریمان به یغما برد
کورم کردند
دو ماوراء بنفش چشم هایت
دروغ گفتند!
آمده بودم به وعدۀ فردای که
خواهد آمد
دروغ گفتند همۀ فرداها را
قسم هایت!
درو کردند!
آمده بودم شخم بزنم زمین بایر حقیقت را
درو کردند دست های اندیشه ام را
روزمرگی هایت!
هوای کردند!
آمده بودم بگویم من به آدم بودن حوا ایمان دارم
هوای کردند حوایم را
به هوای یک شب بودنش با ماه
گندم ها!
آدم شدم!
آمده بودم بگویم من از آدم بودن خود ..
آدم شدم آنگاه که مرا به صلیب کشیدند
من ها!
سوختند!
آمده بودم بسوزانم بتکدۀ دنیا را
دنیای مرا سوختند
تقصیرها!
آمده بودم!
آمده بودم که آمده باشم
آمده ام آیا ؟!
شاعر: حمیدرضا امیرافضلی
از مجموعه شعر: خفگی در کیهان
Ziba گفته :
۱۲ آذر ۱۳۹۶
پاسخ
شعر به این خوبی رو با این لحن خراب کرده گوینده،انگار سوسک دیده ترسیده،خدای ریده
دیگر ترانه های نسترن حسنی
© تمامی حقوق مادی و معنوی این وبسایت متعلق به تهران موزیک می باشد.
یکی از شاهکارهای شما بود و شعر بی نظیری انتخاب کردید